تأمّلی در رباعیات منسوب به رودکی
استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تهران
واژگان کلیدی
رودکی، رباعی، قطران، انوری، باباافضل.
شاعرانت چو رودکی و شهید
مطربانت چو سرکش و سرکب
(دیوان فرخی، ص 15)
بیت فوق، مقطع قصیده ای است در دیوان فرّخی، شاعر زبان آور و مدیحه سرای دربار محمود غزنوی، قصیده مذکور در مدح امیر یعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتکین سروده شده است. فضای فرهنگی دربار غزنه تملیح به سرکش و سرکب را ظاهراً نباید برتابد، چون هر دوی آنان از موسیقی دانان بزرگ و نام آور زمان ساسانیان، ایران قبل از اسلام، بودند و چنانچه معروف است، دربار غزنه در مواجهه با چنین مسائلی روی خوش نشان نمی داد و اگر سخن محمود غزنوی را در رد پهلوانیهای رستم در شاهنامه بپذیریم که سراسر این کتاب ستایش و وصف رستم است و در سپاه من هزاران چون رستم است، این سخن نمونه عالی و آشکار تضاد فکری دربار غزنه با دربار و حکومت ساسانیان در ایران قبل از اسلام و سامانیان فرمانروایان ایران پس از اسلام هستند که هر دو حکومت مشروعیت خود را بیشتر مشروعیت ملّی تلقی می کردند، حال آنکه حکومت غزنوی و در رأس آن محمود غزنوی مشروعیت قدرت و فرمانروایی خود را دینی به حساب می آورد. با چنان فضای فرهنگی تلمیح به نام سرکب و سرکش در شعر فرّخی سیستانی حکایت از شهرت بیش از حدّ این دو موسیقیدان در آن دوره دارد و نمونه ای است از شکوهمندیها و آوازه های افسانه ای که نمی شد، کتمان کرد؛ چون خورشید را که به گل نمی شود اندود وگرنه معمولاً شاعر مدّاحی، چون فرخی سیستانی که تمام زیر و بمهای روانی و اخلاقی و غیره را در مدح ممدوح لحاظ می کند، بعید به نظر می رسد در تلمیح به این نامها تسامح کرده دچار غفلت شود.
همچنین رودکی و شهید بلخی که هر دو از شاعران نام آور دربار سامانیان بودند که در این شعر مشبه به شاعران قرار گرفته اند و طبق اصل معروف بلاغت تشبیه که وجه شبه باید در مشبه به اجلی و اعرف از مشبه باشد، گویای عظمت، شهرت و زبان آوری این دو شاعر دوره سامانی در دربار غزنین است که هم از نظر فرهنگی و هم از نظر سیاسی در برابر یکدیگر قرار می گرفتند.
این توجه و بزرگ شمردن رودکی فقط در نظر شاعران درجه دوم دربار غزنه نبود بلکه زبان آوری رودکی غبطه ملک الشعرای دربار غزنین یعنی عنصری را برمی انگیخت آنگاه که به حسرت از نداشتن غزلی چون رودکی سخن می گوید:
غزل رودکی وار نیکو بود
غزلهای من رودکی وار نیست
در طول تاریخ ادبیات فارسی، شاعران زیادی به شعر رودکی توجه داشته اند که سعید نفیسی در کتاب محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی مفصل در بخش تضمین از شعر رودکی بدان پرداخته است. از ویژگیهایی که برای شاعران در مورد رودکی مورد توجه بوده، کثرت اشعار است. متأسفانه از آن«سیزده ره صدهزار» که رشیدی سمرقندی در قرن ششم و صد دفتر شعری که مؤلف لباب الالباب در قرن هفتم ذکر کرده و حتی از هفت صد هزار بیت موردنظر حمدالله مستوفی در قرن هشتم یا یک میلیون و سیصد هزار بیت ریحانه الادب که ظاهراً به تبع پیشینیان ذکر کرده، و یا رقم مقبول تر اسدی که در مناظره عجم و عرب آورده که نخستین بار علی اشرف صادقی یادآور شده و شمار ابیات رودکی را براساس بیت زیر بیش از صد و هشتاد هزار بیت دانسته است.
شاعر چو گزین رودکی آن کس بود ابیات
بیش از صد و هشتاد هزار در دیوان
(اشعار تازه رودکی(مقاله)، نشر دانش، شماره4)از آن همه اشعار که هفت مثنوی گفته اند تنها از منظومه کلیله و دمنه که طبق اظهارنظر محققان با سندبادنامه در یک وزن سروده شده بوده، فقط 129 بیت باقی مانده که اوزان و بحور آنها مشخص شده است. مجموع اشعار بازمانده از رودکی به 1071بیت می رسد که 1047بیت آن تحت عنوان دیوان رودکی بر اساس نسخه سعید نفیسی در محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی و نسخه ی.براگینکی مکرر چاپ شده است. علی اشرف صادقی مقاله ای که در مجله نشر دانش، با عنوان« اشعار تازه رودکی» نوشت، 52 بیت از اشعار بازیافته رودکی را در مجموع جنگها و فرهنگهای لغت و تحقیقات دانشمندان روسیه و مستشرقان معرفی کرد و در طی توضیحی اعلام کرد از مجموع 52 بیت مذکور 17 بیت موردنظر از زمره اشعار رودکی خارج و 11 بیت آن در کتاب محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی آمده است، بنابراین از مجموع 52 بیت موردنظر علی اشرف صادقی در مقاله مذکور فقط 24 بیت اصالت دارد و این شمار ابیات با 1047بیتی که در دیوان رودکی گرد آمده مجموعاً 1071بیت می شود.
دریغ از آن همه شعر نیک که امروز فارسی زبانان جهان از دسترسی به آن محرومند و اگر تنها درصد محدودی از آن، هم اکنون در دست می بود داوری و سخن گفتن درباره رودکی بسیار آسان تر، دقیق تر و علمی تر بود. آنچه اکنون در خور تأمل است، اشعار موجود در دیوان رودکی است که چنانچه گذشت، سعید نفیسی و ی.براگینسکی فراهم آورده اند و مکرر در پاورقی اشاره کرده که این ابیات در دیوان فلان شاعر هم با کمی اختلاف آمده است. از جمله صفحه 109بیت 499 و 500 که مصحّحان تذکر داده اند دو بیت مذکور با اندک اختلاف در دیوان انوری هم آمده است. ابیات 277 و 288 در صفحه 91 که تذکر داده اند از رشیدالدین وطواط است و پذیرفتنی هم هست، چون سبک زبان و صنعت پردازی بیت به روش و سبک شعر وطواط شبیه تر است تا رودکی. ابیات 24 و 25 در صفحه 67 از نصیحه الملوک غزالی صفحه 84 بدون هیچ توضیحی نقل شده. دو بیت شماره 469 و 470.
خواهی تا مرگ نیابد تو را
خواهی کز مرگ بیابی امان
زیر زمین خیز و نهفتی بجوی
پس به فلک بر شو بی نردبان
(دیوان، ص 106)
این دو بیت را که نفیسی از رسائل اخوان الصفا بدون ذکر دقیق مأخذ آورده، گویا سرنوشتی چون ابیات 510 و511 در صفحه 111 و 112 دارد. دو بیت فوق که در چاپ موردنظر مصراع دوم بیت نخست آن چاپ نشده است، سعید نفیسی آن را به صورت منظوم ترجمه کرده است. دو بیت دیگر هم در دیوان بر اساس آنچه در یتیمه الدّهر آمده مصحح (سعید نفیسی) خود به صورت منظوم ترجمه کرده است. در کتاب یتیمه الدّهر در ضمن اشعار ابوالحسن احمد بن المؤمّل شاعر قرن پنجم که به تازی شعر می سروده، ثعالبی دو بیت از اشعار او را نقل کرده و گفته است:« و له قد نقل من بیتین لروزکی»[ که درست آن لروذکی است] و هُما:
تصوَّر الدنیا بعین الجحی
لا بالتی انتَ بها تنظُرُ
الدّهرُ بحرٌ فاتّخذْ زورقاً
مَن عَمل الخیر بهِ تعبرُ
(یتیمه الدهر، ج4، ص 169)این دو بیت را مؤلف کتاب محیط زندگی و احوال و... چنین ترجمه کرده است:
این جهان را نگر به چشم خرد
نی بدان چشم کند رونگری
همچو دریاست از نکوکاری
کشتیی ساز، تا بدان گذری
(دیوان، صص 110-111)
در دیوان رودکی، هیچ اشاره ای به اینکه ماهیت این دو بیت شعر چه بوده نشده است. کتاب محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی هم که به آن توجه داده در شعر عربی دو غلط راه یافته است(محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی،صص 440-441).
همچنین بیت شماره 671 در صفحه 130 در دیوان کسائی مروزی به کوشش امین ریاحی در ضمن قطعه ای در سه بیت به شماره 241 در صفحه 100 آمده است و محتوای کلام هم بیانگر این نکته است که شعر مذکور نباید از رودکی باشد، چون گوینده آن خود را خاک کف پای رودکی هم به حساب نمی آورده.
رودکی جزء نخستین شاعران در ادب فارسی است، که به او لقب آدم الشعراء داده اند. ذبیح الله صفا گفته است:« او نخستین کسی است که ساختن قصاید کامل را همراه با تشبیب و مدح و دعا معمول کرد و دیگران همه تابع او شمرده می شوند و او هم چنانکه در بسیاری از ابواب شعر پیشوای گویندگان قدیم بوده است، در این فن هم راهنمای آنان شمرده شده است»(تاریخ ادبیات ایران، ص 368). و الحق و الانصاف باید گفت در تمام زمینه ها داد سخن داده و حق شعر را در تمامی ابواب ادا کرده است.
یکی از زمینه های ابتکاری چنانکه معروف و مشهور است، خلق رباعی است. این شهرت تا بدانجاست که تقریباً در تمام کتابهای تاریخ و ادبیات حتی نخستینه های ادب فارسی (ص30)بدون تردید خلق رباعی را به وی نسبت می دهند. مبنای همه این اقوال و نوشته ها سخن شمس قیس رازی در المعجم است که گفته است:« و یکی از مقدمان شعراء عجم پندارم رودکی و الله اعلم از نوع اخرم و اخرب این بحر(هزج)وزنی تخریج کرده است کی آن را وزن رباعی خوانند»(المعجم، ص 112)پس آن داستان معروف را نقل کرده است.
آنچه از این حکایت افسانه مانند برمی آید، این است که این وزن را رودکی اختراع نکرده است، و آن وزنی بوده است که بین توده مردم رواج داشته و مردمان بدان ترنّم می کرده اند.
در ادامه این حکایت آمده است:« بیتی مصرّع و بیتی مقفّی و به حکم آنک منِشد و بادی و بانیء آن«وزن کودکی بود نیک»موزون و دلبر و جوانی سخت تازه و تر آن را ترانه نام نهاد و سخنان او مایه فتنه ای بزرگ در جهان شد». در این عبارت چند نکته قابل توجه است.
1-ساختار رباعی کهن یا آنچه که مبدع و مبتکر آن طبق این افسانه با الهام از مصراعی موزون که کودک گوزباز خواند، رودکی است و آن رباعیها در هر چهار مصراع قافیه داشته است.
2-صفت«تازه و تر» که در وصف آن نوجوان آمده ظاهراً نقشی جزء جذاب کردن قصّه ندارد.
3-نکته درخور توجه، نامی است که طبق این حکایت شاعر بر سروده ابتکاری خود نهاده و آن را «ترانه»خوانده است. حال آنکه رودکی را مبتکر رباعی دانسته اند نه ترانه، این نکته ای است که مرحوم علامه همایی به آن توجه کرده و در این باره گفته است:« رودکی این وزن را اختراع نکرده است شاید او، اولین کسی است که اشعار ملحونِ خود را بر این وزن سروده است.(«رودکی و اختراع رباعی»، مجله دانشکده ادبیات). با توجه به مهارت رودکی در موسیقی باید گفت: سخن مرحوم همایی پذیرفتنی است و رودکی نوعی ترانه از رباعی را که ویژگی بارز آن ملحون بودن است، اختراع کرده است.
4-نکته مهم دیگر که خود شمس قیس، بدان توجه داشته و پس از آن در چند سطر مشروح گزارش و توصیف کرده چنین است.« مایه فتنه بزرگ را سر به جهان در داد». شمس قیس اضافه کرده، افراد زیادی مفتون این نوع شعر شده، کژ طبعان به بهانه ترانه در رقص آمدند و با دختر خانه کی بر هوس ترانه در و دیوار خانه عصمت«خود درهم شکست» بسا ستّی کی بر عشق دو بیتی تار و پود پیراهن عفت خویش برهم گسست». چنانچه ملاحظه می شود تمام این موارد سخن درباره ترانه است نه رباعی و ملازمت رباعی و طرب با آن به ویژه در میان صوفیان از دیرباز بوده است. نمونه آن در گفتگویی با جنید متوفای 297ه در کتاب آداب الصوفیّه و حُسن العشره سُلَمی آمده است(موسیقی شعر، صص 467-478).
با توجه به ویژگیهای خاص رباعی، و ساختار آن، این قالب شعری بسیار موردتوجه همگان حتی توده مردم قرار گرفت، ابتکار رودکی با الهام از شعر کودک غزنین هم گویای این مطلب است که این وزن عروضی قبل از اینکه به رباعی اختصاص یابد یا رباعی در آن بحر سروده شود، آهنگی بوده رایج در بیان مردم، استاد شفیعی کدکنی هم در مقاله «رودکی و رباعی»با توجه به منابع متقدم صوفیه، مبتکر رباعی را ایرانیان دانسته که از اواخر قرن دوم یا دست کم نیمه اول قرن سوم، قبل از تولد رودکی شیوع و رواج داشته در مجامع صوفیه خوانده می شده است، بنابراین انتساب ابتکار رباعی به رودکی افسانه ای بیش نیست، علاوه بر آن رباعیاتی که در دیوان رودکی به نام او ثبت شده از رودکی نیست و بیشتر آن مجعول است، این نکته ای است که مصحّحان دیوان هم به آن توجه داشته و متذکر شده اند«بیشتر این رباعیها در سفینه ها و کتابهای متأخران آمده است»(دیوان رودکی، ص125). در این مقاله با توجه به زبان و مسائل سبک شناسی و دیگر ویژگیهایی که درباره رباعیات کهن گفته اند به رباعیهایی که از شاعران دیگر در دیوان رودکی آمده است اشاره می کنیم.
در دیوان فراهم آمده رودکی توسط سعید نفیسی و ی.براگینسکی 34 رباعی کامل و 5 بیت که احتمالاً باید از 5 رباعی باشد و یک بیت دیگر آن یافت نشده و یک مصراع که مصراع دوم از بیت نخست یا دوم یک رباعی است ثبت شده است.
اولین نکته درباره شعر رودکی، خلط شعر قطران تبریزی و رودکی است که دامنه آن به رباعیات هم کشیده شده است. علت خلط شعر رودکی را با قطران تبریزی، سعید نفیسی، ساختن دیوان مجهول رودکی می داند که مقارن سال 1005، سال تألیف مجمع الفرس یا اندکی پیش از آن و احتمالاً در هندوستان اتفاق افتاده و از آنجا وارد فرهنگ جهانگیری و پس از مجمع الفرس سروری به فرهنگ رشیدی رسیده است( محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، ص 494). سعید نفیسی خود اشاره کرده است:« شعر رودکی بسیار طبیعی و منسجم و عاری از هرگونه پیرایه لفظی و آرایش ظاهری سخن است و به هیچ وجه پای بست صنایع لفظی و محّسنات ظاهری کلام و صنایع بدیعی نیست و هیچ گونه تکرار در آن نتوان یافت و حال آنکه شعر قطران سراسر مصنوع و متکلّف و توأم با پیرایه های لفظی و محّسنات ظاهری کلام است و به سبک مخصوصی است که عنصری بلخی در بعضی از ابیات خود ابتکار کرده و قطران آن سبک را در تمام شعر خویش بسط داده است.»(همان، ص 499).
عبارات مذکور، جز مقوله تکرار، تقریباً ویژگیهای ممتاز شعر رودکی است. به این مطلب سعید نفیسی در جای دیگر هم توجه داده است:« رودکی در میان شعرای هزارساله زبان ما از کثرت شعر و حتی دل انگیزی وحید و فرد بوده است همچنان که از روانی طبع و فصاحت و بلندی و عذوبت اشعار یگانه مانده است و هنوز مادر زمانه از پدید آوردن چون وی شاعر توانا سترون مانده»(همان، ص 440). فصاحت و بلندی و عذوبت اگرچه از آن اوصافی هستند که کمتر می شود آن را میزان دقیق و علمی قرار داد یعنی کمّیت پذیر کرد و به کمک آن بین چند بیت شعر تمایز قائل شد ولی دیگران هم به این خصیصه شعر رودکی اشاره کرده اند. فروزانفر در این باره نوشته است:« اشعار رودکی به بلاغت اسلوب و طبیعی بودن معنی ممتاز است.»(سخن و سخنوران، ص 18).
سعید نفیسی با آنکه گفته است:« هرگز ممکن نیست به اندک ممارست و تتبّع، شعر رودکی را با سخن قطران اشتباه کرد»(محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، ص 499). ولی در مجموعه ای که خود فراهم کرده به جز بخش قصاید و اشعار متفرقه که موضوع این مقاله نیستند، سه رباعی از رباعیهای قطران تبریزی در دیوان رودکی آمده است و این حدود 10% از تمام رباعیات موجود در دیوان رودکی است. ابیات شماره 567 و 577 در صفحه 117 دیوان رودکی چنین است:
با آنکه دلم از غم هجرت خونست
شادی به غم توأم ز غم افزونست
اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب
هجرانش چنینست وصالش چون است
با آنکه مفهوم غم شادی افزا، از موضوعات شعر رودکی و معاصران رودکی نیست این رباعی به همین شکل در دیوان قطران تبریزی صفحه 526 آمده است و علاوه بر آن، آن طور که شمس قیس رازی و دیگران گفته اند رباعیهای نخستین یا رباعیاتی که رودکی سروده بود مصّرع و مقفّی بودند، ولی چنانکه ملاحظه می فرمایید این رباعی فاقد این ویژگی است. مفهوم خون بودن دل عاشق از غم هجر هم مفهوم رایج شعر رودکی نیست.
رباعی دوم، ابیات 600 و 601 در صفحه 120 دیوان رودکی:
هان تشنه جگر، مجوی زین باغ ثمر
بیدستا نیست این ریاض به دو در
بیهوده ممان، که باغبانت به قفاست
چون خاک نشسته گیر و چون باد گذر
این رباعی در دیوان قطران تبریزی، صفحه 530آمده است. علاوه بر آن لحن رباعی و مفهوم باغبان در قفای درختان باغ جهان بودن از مفاهیم رایج دوره های بعد از رودکی است، همچنین رباعی مذکور«خصی» است، یعنی فاقد قافیه در مصراع سوم.
رباعی سوم، ابیات 610 و 611 در صفحه 121 دیوان رودکی:
یوسف رویی کزو فغان کرد دلم
چون دست زنان مصریان کرد دلم
ز آغاز به بوسه مهربان کرد دلم
امروز نشانه غمان کرد دلم
با آنکه جمع بستان غم با «ان» از ویژگیهای رایج سبک شعر دوره رودکی است و این رباعی مصرّع و مقفّاست یعنی از آن رباعیاتی که طبق اظهارنظر شمس قیس، رودکی رباعیهای خود را به آن شکل سروده ولی رباعی مذکور از قطران تبریزی است و در دیوانش در صفحه 537 آمده است.
از 34 رباعی موجود در دیوان رودکی دو یا سه رباعی آن در دیوان انوری وجود دارد و آنها از سروده های انوری هستند.
رباعی اول، ابیات 591 و 592 در صفحه 119 دیوان رودکی:
چون روز عَلم زند به نامت ماند
چون یک شبه شد ماه، به جامت ماند
تقدیر به عزم تیزگامت ماند
روزی به عطا دادن عامت ماند
نوع تشبیه موجود در این رباعی، به ویژه تشبیه تفضیل که خالی از اغراق هم نیست، از ویژگیهایی است که در شعر رودکی وجود ندارد. این رباعی یقیناً از انوری است. لحن و زبان و شگرد ادبی آن هم به شعر انوری می ماند نه شعر رودکی، با این تفاوت که در دیوان رودکی به جای«نامت»در مصراع اول« حسامت»آمده است(دیوان انوری، ص 980). نکته جالب توجه اینکه، رباعی انوری هم«خصّی»نیست این رباعی را علی محمدی خراسانی در مقاله«نظری تازه در تصحیح اشعار رودکی» در مجله رودکی، ویژه نامه رودکی، پاییز و زمستان 1384 توجه کرده و از کتاب دست نویس چهار گلزار تألیف خواجه حسن نثاری (قرن 16 میلادی)چنین تصحیح کرده است.«چون صبح اَلَم زد به حسامت ماند»ولی به اینکه رباعی از رودکی نیست اشاره نکرده است.
رباعی دوم ابیات 584 و 585 در صفحه 118 دیوان رودکی:
چشم[ چشمم] ز غمت به هر عقیقی که بِسُفت
بر چهر هزار گل ز رازم بشکفت
رازی که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت
با آنکه رباعی مصّرع و مقفّی است، لحن و موضوع آن از رودکی نیست و در دیوان انوری آمده و شعر هم از اوست(دیوان انوری، ص 964).
رباعی سوم، ابیات 641 و 642 در صفحه 125 دیوان رودکی:
آن خر پدرت به دشت خاشاک زدی
مامات دف و دورویه چالاک زدی
آن بر سر گورها تبارک خواندی
وین بر در خانه ها تبوراک زدی
این رباعی، در دیوان انوری که به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی چاپ شده، در ضمن رباعیها نیامده است، ولی مصحّحان دیوان رودکی اشاره کرده اند که این رباعی در نسخه ای از دیوان انوری هم آمده است. لحن، ترکیب واژگان و موضوع رباعی به شعر انوری نزدیک تر است تا شعر رودکی.
ابیات 589 و 590 در صفحه 119 دیوان رودکی:
زلفش بکشی شب دراز اندازد
ور بگشایی چنگل باز اندازد
ور پیچ و خمش ز یکدیگر بگشایند
دامن دامن مشکِ طراز اندازد
لحن و ترکیب الفاظ و موضوع این رباعی به شعر رودکی نمی ماند. برخی از مأخذ این رباعی را منسوب به ابوسعید ابوالخیر دانسته اند، از آنجا که تقریباً مسلم است که ابوسعید در طول عمر خود شعر نسروده است، بلکه شعر شاعران را بر منبر می خوانده و چنانکه پیشتر گذشت، قالب رباعی از قالبهای شعری موردتوجه صوفیان بوده است، بنابراین رباعی مذکور را حداقل باید جزء رباعیات سرگردانی دانست که سراینده آن دقیقاً معلوم نیست و چنین رباعیاتی در طول تاریخ ادبیات فارسی کم نیست(درباره رباعیات سرگردان به کتاب سیر رباعی، تألیف سیروس شمیسا مراجعه شود).
ای ناله پیر خانقاه از غم تو
وی گریه طفل بی گناه از غم تو
افغان خروس صبحگاه از غم تو
آه از غم تو! هزار آه از غم تو
(دیوان،، ص 123)
این رباعی هم از رباعیات منسوب به ابوسعید ابوالخیر است و با توجه به اینکه بین وفات رودکی و ابوسعید ابوالخیر بیش از یک قرن فاصله است شاید بشود گفت ابوسعید بر منبر شعر رودکی را می خوانده ولی نکته ای که اصالت این رباعی را مورد تردید قرار می دهد، روانی شعر و موضوع آن و ترکیب «پیر خانقاه»است که در اشعار اصیل بازمانده از رودکی وجود ندارد(رباعیات سعید ابوالخیر، ص 159).
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
بر کور و کر، ار نکته نگیری، مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری مردی
(دیوان،ص 124)
این رباعی، که حقیقتاً باید از رباعیات سرگردان محسوبش کرد، با اندکی تفاوت در طول تاریخ ادبیات فارسی به افراد زیادی نسبت داده شده است. مشهورتر منسوب به پوریای ولی، پهلوان محمود خوارزمی، متوفای 722 فیوق، است و در منابع مکتوب در کتاب رباعیات بابا افضل کاشانی به این شکل ثبت شده است:
گر در نظر خویش حقیری مردی
وربر سر نفس خود امیری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری مردی
(باباافضل کاشانی، ص 183)
با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلّف مشو، آزاد بزی
در بِه زخودی نظر مکن، غصه مخور
در کم زخودی نظر کن و شاد بزی
(دیوان، ص 125)
این رباعی در چاپهای کهن دیوان فرخی به نام فرخی سیستانی چاپ شده است ولی در دیوان چاپ 1371 که دبیر سیاقی در آن تجدید نظر کرده، این رباعی نیامده و درست هست، ولی روانی زبان ممکن است انسان را وادار کند که شعر را از فرخی سیستانی بداند ولی موضوع آن از دغدغه های ذهنی فرّخی نمی توانسته باشد، این رباعی هم در کتاب رباعیّات باباافضل کاشانی آمده است(رباعیات باباافضل کاشانی، ص 176).
نارفته به شاهراه وصلت گامی
نا یافته از حسن جمالت کامی
ناگاه شنیدم ز فلک پیغامی
کز خُمّ فراق نوش بادت جامی
(دیوان،ص 125)
این رباعی را در مأخذ مختلف به کسایی مروزی، شاعر شیعی معاصر رودکی منسوب داشته اند(کسایی مروزی، زندگی و اندیشه شعر او، ص 98 و پیشاهنگان شعر فارسی، ص 141). جز 12 رباعی مذکور که سراینده آنها مشخص است، تعداد 22 رباعی کامل دیگر در دیوان رودکی وجود دارد که انتساب آنها هم به رودکی قابل تأمل است.
در رهگذر باد چراغی که تراست
ترسم که: بمیرد از فراغی که تراست
بوی جگر سوخته عالم بگرفت
گر نشنیدی، زهی دماغی که تراست
(دیوان، ص 112)
در انتساب این رباعی به رودکی مصحح دیوان هم تردید کرده و چنین نوشته است:«این رباعی در دو سفینه به نام رودکی آمده است ولی مشکوک است از او باشد، زیرا که در مصراع چهارم دماغ به معنی بیتی آمده است و گمان ندارم در زمان رودکی این معنی را داشته بوده باشد». علاوه بر آن ترکیب«جگر سوخته»، «چراغ در رهگذر باد» و «خصی بودن»رباعی هم نکاتی است که این گمان و تردید را بیشتر می کند.
از 21 رباعی باقی مانده در دیوان رودکی، اگر تنها به حکایت افسانه مانند شمس قیس رازی استناد کنیم که رباعیاتی که رودکی آفرید مصّرع و مقفّی بوده، فقط نُه رباعی در دیوان رودکی با این ویژگی مشخص وجود دارد؛ از این نُه رباعی باقیمانده رباعی صفحه 119 ابیات 587 و 588.
بی روی تو خورشید جهان سوز مباد
هم بی تو چراغ عالم افروز مباد
با وصل تو کس چو من بدآموز مباد
روزی که تو را نبینم آن روز مباد
مصحح دیوان این رباعی را فقط در دو مأخذ یافته است:
1-مأخذ شماره 63 که سفینه شعری است، متعلق به مرحوم عباس اقبال و متأسفانه اصالت و قدمت آن دقیق معرفی نشده است.
2- آثار رودکی، نشریات دولتی تاجیکستان:
آمد بر من، که؟ یار، کی؟ وقت سحر
ترسنده ز که؟ ز خصم، خصمش که؟ پدر
دادمش دو بوسه، بر کجا؟ بر لب تر
لب بد؟ نه، چه بد؟ عقیق، چون بد؟ چو شکر
(دیوان، ص 120)
این رباعی هم مصرع و هم مقفاست. موضوع آن هم از موضوعات رایج شعر دوره کودکی است و با آنکه در اشعار باقیمانده از رودکی سؤال و جواب دیده نمی شود ولی لحن شعر و ترکیب واژگان آن به اصالت شعر می افزاید، اینکه قاآنی شاعر دوره بازگشت قصیده ای به روش پرسش و پاسخ در رثای حضرت سیدالشهداء امام حسین علیه السلام سروده، گویای وجود این نوع شعر در دوره خراسانی یا ترکستانی تواند بود، همچنین چند بیتی با این روش در مدیحه ای از منجیک ترمذی در مدح امیر ابوالمظفر آمده است.(پیشاهنگان شعر فارسی، ص 151).
چون کشته ببینی ام، دو لب گشته فراز
از جان تهی این قالب فرسوده به آز
بر بالینم نشین و می گوی به ناز
کای من تو بکشته و پشیمان شده باز
(دیوان، ص 120)
رباعی مصرع و مقفاست و از نُه مأخذ نقل شده است. بنابراین از نظر ظاهر و ساخت نمی شود به آن خدشه ای وارد کرد، اما لحن رباعی و موضوع آن که معشوق جفا پیشه است و عاشق خود را کشته و پس از آن پشیمان شده از مفاهیمی است که در دوره های بعدی بیشتر رواج می یابد.
در پیش خود آن نامه چو بُلکامه نَهَم
پروین ز سر شک دیده بر جامه نهم
بر پاسخ تو چو دست بر خامه نهم
خواهم که: دل اندر شکن نامه نهم
(دیوان، ص 121)
ساخت این رباعی همان ساختی است که شمس قیس در المعجم به آن اشاره کرده است، ترکیب واژگان، عناصر طبیعی که تصویر شعر به کمک آن آفریده شده، ساخت کهنه اندر، بُلکامه، همه حکایت از اصالت این رباعی دارند.
در منزل غم فگنده مفرش ماییم
و زآب دو چشم دل پر آتش ماییم
عالم چو ستم کند ستمکش ماییم
دست خوش روزگار ناخوش ماییم
(دیوان، ص 122)
بازی لفظی در مصراع چهارم، روانی و لحن شعر در خور تأمل است در ویژگیهای شعر رودکی هم سعید نفیسی به عاری بودن و بارز نبودن صنایع لفظی اشاره کرده است.
در عشق چو رودکی شدم سیر از جان
از گریه خونین مژه ام شد مرجان
القصّه که از بیم عذاب هجران
در آتش رشکم دگر از دوزخیان
(دیوان، ص 122)
این رباعی در منابع متعدد(هفت مأخذ)به نام رودکی ثبت شده است ولی در مصراع نخست رودکی مشبه به واقع شده است ممکن است تصور کرد که شاعر به روش تجرید یا خطاب النفس چنین کرده باشد، با این حال اصالت رباعی را مورد تردید قرار می دهد ولی معروف بودن رودکی به عاشقی که از جان سیر شده گویا زبانزد بوده است.
کاربرد واژه «القصه» به این نحو بیشتر در بیان داستانی در زبان فارسی کهن رایج بوده و با این معنی و این کاربرد در شعر این دوره رواج نداشته، ترکیب«آتش اشک » همچنین است.
دیدار به دل فروخت، نفروخت گران
بوسه به روان فروشد و، بوسه به جان
آری، که چو آن ماه بازرگان
دیدار به دل فروشد و، بوسه به جان
(دیوان، ص 122)
در این رباعی جز روانی و عدم وجود واژگان کهن تقریباً از ویژگیهای یک رباعی اصیل برخوردارست.
ای از گل سرخ، رنگ بربوده و بو
رنگ از پی رخ بوده، بو از پی مو
گل رنگ شد، چو روی شویی، همه جو
مشکین گردد، چو موفشانی همه کو
(دیوان، ص 123)
این رباعی نیز تقریباً از تمام ویژگیهای یک رباعی اصیل کهن برخوردار است. مفهوم مصراع سوم آن در شعر مسعود سعد سلمان چنین بیان شده است.
کنار جوی پر از جامهای یاقوت است
که شد به جوی درون رنگ آب چون صهبا
ز بس که خورده است از آن آب همچو صهبا باغ
شده است راز دل باغ سر به سر پیدا
(دیوان مسعود سعد سلمان، ص 12)
از مجموع رباعیات دیوان رودکی، 13 رباعی دیگر باقی می ماند که مصراع سوم آنها فاقد قافیه است. اگر هم چنان به صرف شمس قیس رازی استناد کنیم که رودکی رباعیاتی مصرع و مقفی سروده است هیچ یک از این 13 رباعی نباید از رودکی باشد، علاوه بر آن به دلیل روانی بیش از حد وزن و لحن، فاقد ویژگیهای زبانی رایج دوره اول یعنی سبک خراسانی است.
سه رباعی صفحه 118 دیوان یعنی ابیات 578-584 تماماً چنین است:
جایی که گذرگاه دل محزونست
آن جا دو هزار نیزه بالا خونست
لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند
مجنون داند که حال مجنون چونست
دل خسته و بسته مسلسل مویست
خون گشته و کشته بت هندوییست
سودی ندهد نصیحتت ای واعظ
این خانه خراب طرفه یک پهلویست
تقدیر که برگشتنت آزرم نداشت
بر حسن و جوانیت دل نرم نداشت
اندر عجبم ز جان ستان کز چو تویی
جان بستد و از جمال تو شرم نداشت
ابیات 593 و 594 در صفحه 119:
جز حادثه هرگز طلبم کس نکند
یک پرسش گرم جز تبم کس نکند
ورجان به لب آیدم به جز مردم چشم
یکم! [ یک ] قطره آب بر لبم کس نکند
علاوه بر روانی وزن، زبان و ترکیب و مفهوم مصراع دوم از رودکی و سبک خراسانی نیست. این رباعی در دو مأخذ و هر دو متأخر آمده است. یکی ریاض الجنه متعلق به قرن سیزدهم و دیگری دانشنامه قدرخان.
نامت شنوم دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخنی آید به میان
خاطر به هزار غم پراکنده شود
(دیوان، ص 120)
گذشته از روانی وزن و لحن و حتی محتوا، این رباعی از دو مأخذ نقل شده که هر دو فاقد اصالت و متأخر است یکی سفینه های اشعار فارسی بدون ذکر مشخصات و دیگری آثار رودکی در نشریات دولتی تاجیکستان.
در جستن آن نگار پر کینه و جنگ
گشتیم سراپای جهان با دل تنگ
شد دست ز کار و رفت پا از رفتار
این بس که به سرزدم و آن بس که به سنگ
(دیوان، ص 120)
این رباعی و دو رباعی بعد از آن در صفحه 121 ابیات 606-609
بر عشق توأم، نه صبر پیداست نه دل
بی روی توأم، نه عقل برجاست، نه دل
این غم که مراست کوه قافست نه غم
این دل که تو راست سنگ خاراست نه دل
واجب نبود به کس بر افضال و کرم
واجب باشد هر آینه شکر نعم
تقصیر نکرد خواجه در ناواجب
من در واجب چگونه تقصیر کنم
لحن، روانی وزن، تقابل عقل و دل، موضوع و شکر و ادبی به خدمت گرفته شده در آنها از ویژگیهای شعر رودکی نیست.
رویت دریای حُسن و لعلت مرجان
زلفت عنبر، صدف دهان دُر دندان
ابرو کشتی و چین پیشانی موج
گرداب بلا غبغب و چشمت توفان
(دیوان، ص 122)
تشبیه متعدد ساختن از یک موضوع جزء ویژگیهای شعر شاعران پس از رودکی و بیشتر از آثار شاعران دوره غزنوی و بعد از آن است. همچنین مهلکه بودن(گرداب بلا) غبغب و توفان بودن چشم آن و هم چشم معشوق از مفاهیم و تشبیهات ناپسند و دور از ذهن اند و با طبیعی بودن که ویژگی ممتاز شعر رودکی است ناسازگار.
چرخ کجه باز، تا نهان ساخت کجه
با نیک و بد دایره در بافت کجه
هنگامه شب گذشت و، شد قصه تمام
طالع به کفم یکی نینداخت کجه
(دیوان، ص 123)
این رباعی با آنکه غیرمقفی و غیرمصرع است، زبان و تصویر آن کهنه، و قدیمی است حتی اگر در صحت انتساب آن به رودکی تردید کنیم نمی توان انکار کرد که از رباعیهای کهن زبان فارسی نیست.
زلفت دیدم سر از جهان پیچیده
وَنْدر گل سرخ ارغوان پیچیده
در هر بندی هزار دل دربندش
در هر پیچی هزار جان پیچیده
(دیوان، ص 123)
اینکه جایگاه دل عاشق زلف معشوق است و دلهای عاشقان بسیاری در آن پیچیده از مفاهیمی است که از آغاز ادبیات دری وجود داشته، ولی بسط یک مفهوم به این شکل در شعر رودکی چندان رایج نیست و ترکیب «دل دربند» هم به صورت معمول باید «دل اندربند»باشد.
چون کار دلم ز زلف او ماند گره
بر هر رگ جان صد آرزو و ماند گره
امید ز گریه بود، افسوس!افسوس!
کان هم شب وصل در گلو ماند گره
(دیوان، ص 124)
این رباعی طبق اظهارنظر مصححان در 14 مأخذ به نام رودکی آمده است. رباعی «خصی»است.
ترکیب رگ جان، گره(عقده)درگلو ماندن، از گریه امید داشتن صحت انتساب این رباعی را به رودکی تردید برانگیز می کند.
از کعبه کلیسا نشینم کردی
آخر در کفر بی قرینم کردی
بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست
ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی!
(دیوان، ص 124)
این رباعی تنها از دو مأخذ نقل شده، سفینه های اشعار فارسی، آثار رودکی از نشریات دولتی تاجیکستان که هیچ یک چنانکه گذشت چندان قابل اعتنا نیستند، و اگر چه امکان تأویل عارفانه برای برخی از مصراعهای شعر رودکی وجود دارد یا در شعر شاعرانی نزدیک به زمان رودکی چنین امکانی هست ولی لحن و زبان و موضوع این رباعی به هیچ وجه نمی تواند از مسائل معمول و جاری شعر رودکی یا حتی معاصران رودکی باشد.
دل سیر نگرددت ز بیدادگری
چشم آب نگرددت، چون در من نگری
این طرفه که دوست تر از جانت دارم
با آنکه ز صد هزار دشمن بتری
(دیوان، ص 125)
مأخذ نقل این رباعی همان دو مأخذ رباعی پیشین است، با توجه به جایگاه معشوق در شعر این دوره، لحن و زبان و موضوع آن صحّت انتساب آن به رودکی پذیرفته نیست. با این حال مصراعها و تک بیتهایی که در بخش رباعیات دیوان رودکی آمده از نظر زبان و سبک بیشتر به سبک رودکی و شعر دوره نخستین می ماند. مصراع زیر تنها مصراعی است که از یک رباعی باقی مانده است ولی نشان کهنگی زبان در آن هویدا است.
هر روز بر آسمانت باد امر وا؟!!(دیوان رودکی، ص 117).
یا در بیت زیر نشان کهنگی در واژگان و زبان و تشبیه و سبک واضح است.
بنلاد تو شد تربیت خواجه، و لیک
بنلاد تو سست همچو بنیاد تو باد
(همان، ص 118)
در تک بیت زیر که متأسفانه نه مقفاست و نه مصرع ولی کهنگی و دیرینگی زبان در آن هویدا است.
بفنود تنم بر درم و آب و زمین
دل بر خرد و علم به دانش بفنود
(همان، ص 119)
اگرچه بسامد صنعت ادبی ردّ الصدر الی العجز در این دوره پایین است، چون دیگر صنایع لفظی، ولی مفهوم و زبان بیت مذکور کهن و دارای اصالت است.
مفهوم و محتوای بیت زیر، واژگان و تصویر همگی نشان از قدمت آن دارد با آنکه مصححان دیوان رودکی آن را فقط در دو مأخذ یافته اند.
چون جشّه فشانی ای پسر در کویم
خاک قدمت چو مشک در دیده زنم
(همان، ص121)
ولی ترکیب«پرده عشاق»در بیت زیر که مفهومی ایهامی دارد صحت انتساب آن را به رودکی تضعیف می کند.
رخساره او پرده عشاق درید
با آنکه نهفته دارد اندر پرده
(همان، ص 123)
مصرع و مقفا بودن بیت زیر که به قول شمس قیس رازی از ویژگیهای رباعیهای رودکی بوده، زبان و لحن آن همگی صحت انتسابش را به رودکی یا یکی از شاعران دوره اول سبک شعر فارسی تأیید می کند.
ای بر تو رسیده بهر هر یک چاره
از حال من ضعیف جویی چاره
(همان، ص 124)
بیت زیر که از ده مأخذ نقل شده، مفهوم آن و مقفا بودنش حکایت از قدمت و دیرینگی آن دارد و باید آن را بازمانده یک رباعی سروده رودکی تلقی کرد.
ای طرفه خوبان من ای شهره ری
لب را به سر دَزَگ بکن پاک ز می
(همان، ص 124)
1-آدمیت، منوچهر. رباعیات ابوسعید ابوالخیر، ویرایش و نگارش دیباچه، به خط عباس مستوفی الممالکی، انتشارات آتلیه هنر، چاپ اول، 1377.
2-ابوعبدالله رودکی و آثار منظوم رودکی، عبدالغنی میرزایف تحت نظر ی.براگینسکی، نشریات دولتی تاجیکستان، نوبت چاپ؟ استالین آباد، 1958.
3-اداره چی گیلانچی، احمد. شاعران همعصر رودکی. چاپ اول، بنیاد موقوفات محمود افشار، 1370.
4-اشرف صادقی، علی. «اشعار تازه رودکی»، مجله دانش، سال سیزدهم، شماره چهارم، خرداد و تیر 1372.
5-الثعالبی النیشابوری، ابی منصور عبدالملک. یتیمه الدهر فی محاسن اهل العصر، متوفی 429 هجریه، شرح و تحقیق مفید محمد غُنیمه، دار الکتب العلمیه، لبنان، الطبعه الاولی، 1420هـ، 2000 میلادی.
6-دبیر سیاقی، محمد. پیشآهنگان شعر پارسی(سده های سوم و چهارم و آغاز سده پنجم).چاپ سوم، تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی،1370.
7-دیوان رودکی سمرقندی بر اساس نسخه سعید نفیسی و ی.براگینسکی، مؤسسه انتشارات نگاه، چاپ دوم، 1376.
8-الرازی، شمس الدین محمد بن قیس. المعجم فی معاییر اشعار العجم. به تصحیح علامه فقید سعید، مرحوم محمد بن عبدالوهاب قزوینی، با مقابله با شش نسخه خطی و قدیمی و تصحیح مدرس رضوی،کتابفروشی زوار، چاپ سوم، اردیبهشت 1360.
9-رشید یاسمی. دیوان مسعود سعد سلمان، چاپ دوم، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر،1362.
10-ریاحی، محمدامین. کسائی مروزی، زندگی، اندیشه و شعر او. چاپ نهم، انتشارات علمی، 1380.
11-شفیعی کدکنی، محمدرضا. موسیقی شعر. چاپ دوم، مؤسسه انتشارات آگاه،(متن گسترش یافته و تجدیدنظر شده)تابستان 1368-مقاله رودکی و رباعی، صص 467-478.
12-صفا، ذبیح الله. تاریخ ادبیات در ایران. جلد اول، چاپ دوازدهم، انتشارات فردوس، 1371.
13-فروزانفر، بدیع الزمان، سخن و سخنوران. شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چاپ چهارم، 1369.
14-مدرس رضوی، محمدتقی. دیوان انوری.تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1337.
15-نخجوانی، محمد. دیوان حکیم قطران تبریزی. چاپخانه شفق تبریز، 1333.
16-نظر تازه در تصحیح اشعار استاد رودکی(مقاله)علی محمدی خراسانی، مجله رودکی، فصلنامه ادبی- فرهنگی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان، ویژه نامه ابوعبدالله رودکی،سال ششم، شماره8-9 پاییز و زمستان 1384.
17-نفیسی، سعید. رباعیات باباافضل کاشانی به ضمیمه مختصری در احوال و آثار وی، از نشریات کتابخانه دانشکده تهران، 1311.
18-__،__، محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی. حروف چینی و چاپ جدید، چاپ اول، انتشارات اهورا، 1382.
منبع :اکبری، منوچهر(1387)، رودکی سرآمد شاعران فارسی، تهران، خانه کتاب، چاپ دوم: 1388.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}